سلام
از شاخه چيد دست قساوت جوانه را
در خون کشيد قلب زمين و زمانه را
تير بلا حريم خدا را نشان گرفت
فرياد غم گرفت کران تا کرانه را
نيلوفري زباغ پيمبر ز خون شکفت
عالم گريست غربت نيلوفرانه را
پروا نکرد دشمن بدخواه از علي
ويرانه کرد سبزترين آشيانه را
بال و پري در آتش ظلم زمانه سوخت
در قلب آسمان بنگر اين زبانه را
بغضي شکست و گريه تلخي به جان نشست
آيا کسي نديد غم کودکانه را؟
پشت علي ز درد غريبانه اي شکست
طاقت نداشت گريه گل هاي خانه را
مولا شبانه برد گلش را کجا ؟ نگفت
در دل نهفت راز يزرگ شبانه را
امشب به ياد غربت زهرا دلم گرفت
در جان من ببين شرر جاودانه را
با ما بگو مدينه پشت خدا کجاست ؟
ما زائريم تربت آن بي نشانه را
20:00 يا زهرا..