شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار
اينجا فقط مشاعره مى‌كنيم. قوانين: 1. سعى كنيد زير شعرها اگر نظر غير شعرى مى‌نويسيد داخل كروشه باشه و بعد از خوندن مخاطب حذفشون كنيد. 2. اگر خاطرتون بود، اسم شاعر رو داخل پرانتز پايان شعر بنويسين 3. شعرهاى مبتذل، غير اخلاقى و اينا كلاً ممنوع 4. توصيه‌هاى ايمنى را جدى بگيريد. 5. كسانى كه شعر حفظ نيستن، موقتاً ميتونن از اينجا http://ganjoor.net شعر كش برن

پيام‌هاي اتاق

ساعت ویکتوریا

*جهادي

+ صدايت ميكنم شايدبه خاطر آوري من را / وشايد برده اي از خاطرت من رابه آساني
يا روزگار فاصله مي خواست بين ما- يا اشتباه بود به قلبت ورود من
نازنينا ما به ناز تو جواني داده ايم/ديگر اكنون با جوانان ناز كن با ما چرا؟
اي كه گفتي جان بده تا باشدم آرام جان - جان به يغمايش سپردم نيست آرامم هنوز
ز نادان بنالد دل سنگ و كوه/ازيرا ندارد بر كس شكوه
*جهادي
همه كارم ز خودخواهي به بدنامي كشيد آخر / نهان كي ماندآن رازي كزو سازند محملها
اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي- دل بي تو به جان آمد وقت است كه باز آيي
*جهادي
يوسف گمگشته باز آيدبه كنعان غم مخور /كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور
*جهادي
رشته مهر فاطمه سوي خداكشد مرا / دل به ولاش سپرده ام تابه كجا برد مرا
اي مه برج منزلت چشم و چراغ عالمي-باده صاف دايمت در قدح و پياله باد
*جهادي
درد مارا نيست درمان الغياث /هجر ما را نيست پايان الغياث
ثريا جون منيژه بر سر چاه- دو چشم من بدو چون چشم بيژن
*جهادي
نيست يك دم شكند خواب به چشم كس وليك /غم اين خفته چندخواب در چشم ترم ميشكند
دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين- به علي شناختم من به خدا قسم خدا را
*جهادي
آن تلخ وش كه صوفي ام الحوائجش خواند /اشمي لنا و اهلي من قبلت العذا را
الا به جان نگاهت نباشدم اثري- حجاب فكن ز نقابت، ببين نمي بينم
*جهادي
ما در اين شهر غريبيم ودر اين ملك فقير /به كمند توگرفتار وبه دام تواسير
هادي قمي
روح‌الامين نهاده به زانو سر حجاب /تاريک شد ز ديدن آن چشم آفتاب (محتشم )
چراغ جادو
گروه مشاعره
vertical_align_top