سفارش تبلیغ
صبا ویژن

:: هامون و تفتان

سیر حرکت شیعه؛ از حاشیه به هسته

مرصـاد دیدگاه

سیر حرکت تاریخى قدرت سیاسى شیعه؛ از حاشیه به هسته

حجت الاسلام دکتر احمد رهدار
دکترای علوم سیاسی و
دبیر گروه «تاریخ و اندیشه معاصر» مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)


پایگاه خبـری انصارنیوز:

در سومین روز برگزاری همایش «روشنفکری دینی» قرار بود میان آقایان دکتر صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی و عضو هیأت علمی دانشگاه تهران و حجت الاسلام والمسلمین دکتر احمد رهدار دبیر «گروه تاریخ و اندیشه سیاسی معاصر» مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) و مدیر «گروه مطالعات اسلام و غرب» در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، حول موضوع «سهم جریان روشنفکری دینی در تحول فکر دینی در عقبه تاریخی ما»، مناظره‏ای در تالار اجتماعات دانشکده شیمی دانشگاه صنعتی شریف تهران صورت گیرد که به دلیل عدم حضور آقای دکتر زیباکلام، بحثی مقدماتی و یک طرفه با عنوان «سیر حرکت تاریخی شیعه از حاشیه به هسته قدرت سیاسی» توسط آقای دکتر رهدار ارائه شد که در ادامه تقدیم می‏شود.

قرار بود دستگاه سیاسی «نبوت» در دستگاه سیاسی «امامت» تداوم یابد، اما با انحرافی که در سقیفه افتاد، خط نبوت در دستگاه سیاسی «خلافت» ادامه یافت.دستگاه خلافت به مدت هفت قرن به عنوان دستگاه سیاسی محوری در جوامع اسلامی حضور داشت.با سقوط بغداد در سال 656ق، دستگاه سیاسی «سلطنت» در عرض دستگاه سیاسی خلافت روی کار آمد و به مدت هفت قرن در ایران اسلامی تداوم یافت.با ظهور کمالیسم در ترکیه، دستگاه سیاسی خلافت و با پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357ش، دستگاه سیاسی سلطنت به ترتیب در جهان اسلام و ایران برای همیشه رخت بربستند و جای خود را به دستگاه سیاسی «ولایت فقیه، مرجعیت» دادند.دستگاه سیاسی ولایت فقیه، در طول دستگاه سیاسی نبوت و امامت بود و از این حیث انقلاب اسلامی را باید به منزله پایگاهی دانست که خط سیاسی مدیریت دینی را به جایگاه اصلی اش برگردانده است و از همین روست که می توان انقلاب اسلامی را در طول و از سنخ انقلابات و بعثت های انبیای الهی دانست.

گذار از دو دستگاه سیاسی خلافت و سلطنت به دستگاه سیاسی ولایت فقیه، چندان هم به سادگی صورت نگرفته است.می توان هفت حلقه علمی را که در آنها مجاهدت های تئوریک برای نیل این مقصود توسط بزرگان شیعه صورت گرفته است، به شرح زیر شناسایی کرد:

الف) خط فلسفی

فارابی: فارابی در فلسفه سیاسی خود طرحی ریخت که در آن، شخصی با عنوان «رئیس اول» در رأس هرم قدرت سیاسی بود.مشخصات این رئیس اول در حکمت اسلامی فارابی به گونه ای تعریف شده بود که مشابه مشخصات نبی و امام در زبان وحی بود. نظریه پردازی فارابی در حوزه فلسفه سیاسی موجب شد تا در لایه ای کاملاً نظری، آموزه های شیعی ـ آن هم نه به زبان وحی که به زبان فلسفه ـ وارد حوزه اندیشه اسلامی شود.

سهروردی: مشکل رئیس اول فارابی این بود که نه از بالاو به زبان وحی آسمانی، بلکه از پایین و به زبان فلسفه بشری ساخته شده بود و این امر باعث شده بود تا رئیس اول فارابی از حیث آسمانی و زمینی بودن از نبی و امام شیعی متمایز باشد.این مسأله در فلسفه نور و اشراق سهروردی حل شد.شیخ اشراق با وارد کردن مفهوم «فره ایزدی» از حکمت خسروانی ایران باستان به حوزه حکمت اسلامی باعث شد تا به گونه ای دیگر به بسط آموزه های شیعی در حوزه اندیشه اسلامی کمک کند.چه، فره ایزدی در حکمت خسروانی ایرانی به معنی خدای منزّل بود، همچنان که نبی و امام نیز در اندیشه شیعی مظهر صفات الهی بودند.

خواجه نصیرالدین طوسی: وی با ورود خود به دستگاه سلطنت ایلخانی و ارائه نوعی حکمت عملی مبتنی بر حکمت نظری اسلامی و نیز آموزه های شیعی، به گونه ای دیگر زمینه اجتماعی شدن اندیشه های شیعه را فراهم کرد.

ب) خط عرفان و تصوف

ابن عربی: در تصوف دو مکتب کلی داریم: مکتب سُکر (به معنی مستی) یا مکتب خراسانی که معتقد است از آن جا که هدف از انجام مناسک اسلامی رسیدن به خدای متعال است، سالکی که در مقام «فنای فی الله» به این درجه رسیده است، لازم نیست که در مقام «بقای بعد الفناء» امتثال مناسک داشته باشد و مکتب صحو (به معنی بیداری) یا مکتب شریعت محور تصوف که معتقد است سالک حتی در مقام بقای بعد الفناء ناگزیر از امتثال مناسک دینی است.ابن عربی نقطه اوج عرفان نظری در مکتب صحو تصوف است که تکیه وی بر شریعت به عنوان حصه ای از دین که متکفل مدیریت رفتار مکلفین است، خودبه خود موجب افزایش قدرت شیعه شده است.در این مسأله، سنی و شیعی بودن خود ابن عربی چندان تفاوت نمی کند؛ زیرا مراد صوفی با فقیه شریعتی متفاوت است؛ زیرا فقیه شریعتی به محضی که فتوا دهد (مثلاً حکم به حرمت تکتف یا باطل بودن سجده بر سجاده) مشخص می شود که وی فقیه سنی یا شیعی است.این در حالی است که مراد صوفی که همواره دستورات اورادی و اذکاری برای مریدان خود صادر می کند، مشخص نمی کند که شیعه است یا صوفی.این پتانسیل تصوف باعث شده است تا بتوان از آن ـ برخلاف اهل سنت که بدان به عنوان یک «مقرّ» نگاه کرده اند ـ به عنوان یک «ممرّ» استفاده کرد.بویژه این که موتور محرک این حرکت، همچنان پایگاه شریعت است.

شیخ صفی الدین اردبیلی: جریان مرید و مرادی در تصوف از جهتی شبیه جریان مرجعیت در تشیع است؛ چه در هر دو پس از فوت رهبر دینی (مراد یا مرجع) کسی می تواند جایگزین آن شود که در زمان حیاتش نزدیک ترین شخص به وی بوده است نه این که ضرورتاً فرزند وی باشد (در مواردی نیز که فرزند یک مرجع یا مراد پس از وی به عنوان مرجع یا مراد انتخاب می شود، نه به دلیل فرزند بودن وی، بلکه به دلیل صلاحیت وی بوده است). اما این فرایند در تصوف پس از شیخ صفی الدین اردبیلی عوض شد و او برای اولین بار جریان تصوف را به روندی موروثی تبدیل کرد به گونه ای که پس از او پسرش و پس از او نیز پسرش و...همین طور تا زمانی که شاه اسماعیل از احفاد وی سلسله صفویه را تأسیس کرد، مرشد کامل تصوف شدند.موروثی کردن تصوف توسط شیخ صفی باعث شد که نوعی تمرکز قدرت در جریان تصوف ایجاد شود که به دلیل شیعی بودن شیخ صفی و تبارش، به طور طبیعی به قدرت شیعه و هرچه بیشتر اجتماعی شدن اندیشه آن می افزود.طرح این مطلب که خاندان شیخ صفی شافعی بودند ـ آن چنان که کسروی در کتاب شیخ صفی و تبارش مطرح می کند ـ نقض و نقصی بر این تحلیل وارد نمی کند؛ چه، حتی اگر چنین باشد، در تشیع خود شیخ صفی و فرزندانش تردیدی نیست.

ج) فقه سیاسی

سید مرتضی: همچنان که از صفویه تا کنون، مسأله محوری در فقه سیاسی شیعه مسأله «ولایت فقیه» است، از زمان غیبت امام دوازدهم (عج) تا زمان صفویه مسأله محوری فقه سیاسی شیعه، مسأله «العمل مع السلطان الجائر» بود. به عنوان مثال اگر سلطان جائر برای یک شیعه صله و هدیه بفرستد یا به وی پیشنهاد یک منصب حکومتی بدهد یا از وی تقاضای پرداخت مالیات کند و...تکلیف شیعه چیست به این مسأله در ابتدای عهد غیبت، سید مرتضی پاسخ مثبت داد اما به دلیل شرایط خاص عهد سید مرتضی و پس از آن که نوعی خصومت شدید عقیدتی و فقاهتی میان تشیع و تسنن بود، این فتوا مبنای عمل اجتماعی بویژه به شکل گسترده قرار نگرفت و پس از وی نیز، فتواهایی صادر شد که پاسخ صریح منفی به مسأله پیش گفته می دادند.

علامه ابن مطهر حلی: در قرون حدّ فاصل غیبت امام دوازدهم (عج) تا تأسیس سلسله صفویه (7 قرن)، یک پاسخ مثبت دیگر نیز به مسأله «العمل مع السلطان الجائر» توسط علامه حلّی داده شد، اما این بار این فتوا مبنای عمل اجتماعی قرار گرفت و به نوبه خود باعث قدرت گرفتن هرچه بیشتر تشیع شد؛ چه بر اساس آن، تشیع وارد مناسبات مناصب سیاسی قدرت می شد و این بار دیگر نه با واسطه و احتیاط، بلکه مباشرتاً و بدون ملاحظات پیشینی، برنامه های سیاسی خود را پیش می برد.

نتیجه هفت حلقه نظری ـ سه حلقه فلسفی، دو حلقه عرفانی و دو حلقه فقهی ـ در حدّ فاصل زمانی رئیس اول فارابی تا مرشد کامل صفویه این شد که هم زمان با تأسیس سلسله صفویه، پازل قدرت سیاسی شیعه حداقل در شکل نظری خود کامل شد. اما به رغم این که شاه طهماسب، محقق کرکی را برای جلوس در رأس قدرت سیاسی دربار دعوت کرد، به دلیل مهجوریت تاریخی شیعه در قرون متمادی تا آن زمان، و نیز به رغم این که او خود را لایق و مشروع برای تصدی این منصب می دانست، از پذیرفتن این دعوت ابا کرد. از این پس، تفکر شیعی که در نخستین گام تلاش کرد تا جریان تصوف را تبدیل به جریان تفقه کند، همّ خود را صرف تربیت نیروهایی کرد که علاوه بر احراز مشروعیت به لحاظ نظری از چنان قوتی برخوردار شوند که به لحاظ عملی نیز از عهده مدیریت سیاسی ـ اجتماعی جامعه به معنی خاص حکومتی آن برآیند، اما به رغم این که هرچه از زمان تأسیس صفویه می‏گذشت، چنین افرادی از جمله شیخ بهایی و علامه مجلسی ظهور کردند، بنا به دلایلی چند، همچنان این مهم عملی نشد.

دلیل نخست، ریشه در مسائل درونی فکر شیعه داشت؛ در عصر صفویه نزاع میان متکلمین و فلاسفه از سویی و نزاع فقیهان و صوفیان از سوی دیگر و حتی نزاع فقیهان و فلاسفه از سوی سوم شدت گرفت و به نوبه خود مانع از تمرکز اندیشه سیاسی شیعه و حرکت به سوی قله قدرت سیاسی شد.

دلیل دوم ظهور اندیشه اخباری گری بود که آن نیز به مسائل درونی فکر شیعه برمی گشت. بر اساس اندیشه اخباری گری، عقل در استنباط احکام فاقد اعتبار تلقی می شد و به این دلیل دست شیعه از استدلال و استنباط بویژه مسائل مستحدث کوتاه می گشت.

دلیل سوم به ظهور مانعی خارجی برمی گشت. با کمی مسامحه می توان گفت که صفویه ـ که خود رنسانسی ایرانی محسوب می‏شود ـ هم زمان با رنسانس اروپاست.در آن عصر، روابط دیپلماتیک و حتی مذهبی ایران و اروپا بنا به دلایل داخلی و خارجی برقرار شد و روز به روز شدت یافت. این روابط تا مادام که بر اساس تعهد طرفین به قواعد بازی سیاست شکل می گرفت، مشکلی ایجاد نمی کرد، اما از زمانی که اروپا احساس کرد که از قدرت برتری نسبت به شرق و از جمله ایران برخوردار است، رعایت چنین شرطی را برای خود الزام آور نمی دید و به همین علت هم به فکر استثمار کشورهای شرقی افتاد.قدرت برتر نظامی، اقتصادی و سیاسی اروپا وقتی در عهد قاجار به قدرت فرهنگی آن ـ که روشنفکران حاملان آن بودند ـ ضمیمه شد، غرب و اندیشه غربی را به چنان مانعی بر سر تداوم و بلکه تطور و تکامل اندیشه شیعی تبدیل کرد که چندین قرن احراز عملی کرسی قدرت سیاسی توسط آن را به تعویق انداخت.

اما مشکلات فوق، یکی پس از دیگری ـ هرچند با تأخیر نسبتاً طولانی ـ برطرف شد؛ اندیشه غربی که در سه مرحله متوالی و هر بار با یک چهره غالب در ایران ظهور کرده بود ـ در صفویه تا ابتدای قاجار در چهره کلام مسیحی، در ابتدای قاجار تا آستانه مشروطه در چهره سیاسی، اقتصادی و نظامی و نهایتاً در آستانه مشروطه در چهره فکری و نرم افزاری ـ با هوشیاری عالمان دینی و عکس العمل مناسب آنها با چهره قاهر و غالب غرب در هر زمان، هرچند با سختی کنار زده شد. انقلاب اسلامی خود مهم ترین سند گذار ما از کلیت غرب در هر سه چهره پیش گفته است. نزاع فقیهان و صوفیان با برتری اندیشه فقهیان، نزاع فیلسوفان و فقیهان با تبیین و تثبیت اندیشه متعالیِ حکمت متعالیه صدرایی و نزاع فقیهان و اخباریان با ظهور مکتب اصولی علامه وحید بهبهانی خاتمه یافت یا حداقل از شدت آنها کاسته شد.

ظهور «مکتب اصولی» علامه وحید بهبهانی باعث شد تا کمی بعد از وی توسط دو تن از شاگردان باواسطه وی به نام های میرزای قمی و شیخ جعفر نجفی دو «نرم افزار» مهم در اصول و فقه به ترتیب به نام های «قوانین» و «جواهر الکلام» تولید شود.این دو نرم افزار به بهترین نحو توسط شاگرد صاحب جواهر، شیخ انصاری در دو «قالب» آموزشیِ اصولی و فقهی به نام های «رسایل» و «مکاسب» بسیار هنرمندانه پی ریزی شد به گونه ای که از زمان تاکنون به عنوان مهم ترین منابع آموزشی اصول و فقه در حوزه های علمیه مورد استفاده قرار می گیرد.در گام بعدی، شاگرد برجسته شیخ انصاری، میرزای شیرازی بزرگ با تکیه بر نرم افزارها و قالب‏هایی که در اختیار داشت، طرحی بنیادین برای کسب عملی رأس هرم قدرت سیاسی ریخت که بر اساس آن، شاگردان وی در نهضت مشروطه ـ اعم از رهبران برجسته مشروطه خواه و رهبران برجسته مشروعه خواه ـ تا چند قدمی این منصب جلو رفتند.اما، به رغم این که آنها توانستند از فضای شاه محور صفویه به فضای قانون محور مشروطه حرکت کنند، آنها به دلایل زیادی نتوانستند موفق به کسب رأس هرم قدرت سیاسی شوند.فاصله سه ربع قرنیِ نهضت مشروطه تا انقلاب اسلامی، فرصتی در اختیار اندیشه سیاسی شیعه داد تا در پیکر غرب (این میهمان ناخوانده) که اینک به تمام قامت خود در ایران ـ هرچند نه به شکل فعال و یگانه ـ حضور داشت، تأمل ورزند.انقلاب اسلامی و فلسفه سیاسی آن که در تقابل با جوهره فلسفه سیاسی غرب است، نتیجه این تأمل است.

در انقلاب اسلامی آخرین حلقه قدرت سیاسی شیعه تکمیل شد و کرسی قدرتی که پنج قرن قبل از آن در صفویه به لحاظ نظری طراحی شده بود، به لحاظ عملی نیز در اختیار فقهای شیعه قرار گرفت. حضرت امام خمینی(ره) با کسب بالاترین جایگاه در هرم قدرت سیاسی، نه تنها کار ناتمام میرزای شیرازی بزرگ را تمام کرد، بلکه با ایجاد «نهادسازی» جدید، گامی بزرگ در تأسیس «نظام اسلامیِ» کاملاً متمایز از نظام های موجود در جهان اسلام سنّی و نیز جهان غرب برداشت.

آن چه مهم است این است که در این سیر طولانی اندیشه شیعه از دستگاه خلافت به سلطنت و نیز تحولات مهم آن در درون دستگاه سلطنت، سهم جریان روشنفکری ـ که جریانی کاملاً متأخر و زاییده از شکم جریان غربِ بیگانه است ـ به معنی دقیق کلمه، «هیچ» است. این هشداری است برای خلف این جریان که از سویی، چشم انداز خود را در خلأ بیگانه از گذشته تاریخی خود در این مرز و بوم ترسیم نکند و از سویی، در مقابل حضور زنده، پررنگ، پویا و رو به جلوی تفکر دینی خود را به تجاهل و تغافل نزند و همچنان بر طبل رسوا و پوچ غرب نکوبد.


کلمات کلیدی: شیعه، اسلام، ایران، انقلاب، رهدار، مناظره، تاریخ

?بازدید امروز: (98) ، بازدید دیروز: (34) ، کل بازدیدها: (1187754)

ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.

سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ