چندی است فیلم کوتاهی به صورت بلوتوثِ موبایل،(1) حاوی سخنان یکی از مولویهای اهل سنت به نام خیرشاهی، دست به دست میشود.
این آقای مولوی، به بهانه دفاع از اهل سنت و خلفایشان، در سخنانی توهینآمیز، ایرانیان را مرهون احسانات عمر میداند، و از آنان میخواهد پای عمر را ببوسند، حتی پا را فراتر نهاده، میگوید: «به والله قسم باید سُم اسب حضرت عمر را ببوسند!!» و در جسارتی دیگر میگوید: «هزاران امام خمینی، به والله قسم شاگرد مکتب عمر و ابوبکر هم حساب نمیشوند.» و...
البته سخنان این آقای مولوی ـ که به ضدّیت با تشیع شهره است ـ به همین فیلم خلاصه نمیشود و در همه سخنانش توهین و جسارت موج میزند. در این نوشته به محورهای مطرح شده در این سخنان میپردازیم و پاسخ به دیگر سخنانش را به فرصتی دیگر موکول میکنیم.
* جناب مولوی، شما در باب علم و دانش خلیفهی دوم جناب عمر سخن گفتهاید و آن را چند هزار برابر علم امام خمینی(ره) دانستهاید.
فرض کنید در واقع هم همینطور باشد، ولی چگونه میتوانید آن را ثابت کنید؟
در مسند احمد بن حنبل، ج4، ص319 و در سنن ابیداوود، ج1، ص53 و سنن نسائی، ج1، ص60 آمده است که: در مورد کسی که یک ماه و دو ماه آب پیدا نمیکند خلیفه گفت: «اما من نماز نمیخوانم تا آب پیدا کنم» یعنی مسأله تیمم را در خاطر نداشت.
در سنن کبری، ج7، ص442 و تفسیر رازی، ج7، ص484 و درّالمنثور سیوطی، ج1، ص288 و کتابهای دیگر آمده است که: خلیفه دوم تصمیم گرفت زنی را که در شش ماهگی فرزندش متولد شده بود، سنگسار کند. حضرت علی(علیهالسلام) با خواندن آیهی «وَحَمْلُهُ وَفصالُه ثَلاثونَ شَهراً»2 ثابت کرد که مدت بارداری میتواند شش ماه باشد. و عمر، آن زن را آزاد کرد و گفت: «لَولا علیٌ لَهَلَکَ عُمَر؛ اگر علی نبود عمر هلاک میشد.»
در تفسیر ابن کثیر، ج1، ص467 و درّالمنثور، ج2، ص133 و بسیاری از کتابهای دیگر دانشمندان اهل سنت آمده است که: «خلیفه دوم به زیادیِ مهر زنها اعتراض کرد. یکی از زنان به خلیفه معترض شده و آیه «وَآتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَاراً»3 را خواند و خلیفه اشتباه خود را پذیرفت» یعنی خلیفه به آیهی شریفهی قرآن توجه نداشت.
در تفسیر ابنجریر، ج30، ص38 و کشاف زمخشری، ج3، ص253 و درّالمنثور سیوطی، ج6، ص317 و بسیاری دیگر از کتابهای بزرگان اهل سنت آمده است که خلیفه آیهی شریفهی «وَفَاکِهَةً وَأَبّاً»4 را تلاوت کرد و دربارهی معنای آن از دیگران! سؤال کرد و بعد گفت: «ما از به تکلیف افتادن در فهم اینها منع شدیم!»
شما برای اینکه بدانید نظر خود جناب عمر دربارهی علم و دانش خودش چیست، کافی است به جملهی «کُلُّ النّاسِ أَعلَم مِن عُمَر» در تفسیر قرطبی، ج14، ص227 و تفسیر زمخشری، ج2، ص445 و تفسیر سیوطی، ج5، ص229؛ و جملهی «کُلُّ أَحَدٍ أَفقَهُ مِن عُمَر» در کتاب ریاض النضرة، ج2، ص196 و کفایه کنجی، ص105، مراجعه کنید.
خطبهی خلیفه را بخوانید که گفت: «هر کس میخواهد از قرآن سؤال کند، به نزد ابی بن کعب برود و هر کس میخواهد از حلال و حرام سؤال کند، سراغ معاذ بن جبل برود و هر کس می خواهد از واجبات سؤال کند، به نزد زید بن ثابت برود و هر کس میخواهد از مال و ثروت سؤال کند، نزد من بیاید که من خزانهدار میباشم.» این خطبه در سنن کبری بیهقی، ج6، ص210 و سیرهی عمر ابنجوزی، ص87 آمده است.
همچنین به کتاب صحیح بخاری (ج3، ص151) مراجعه کنید. در آنجا آمده است: «تمتّعنا علی عهد رسول الله صلی الله علیه وسلّم ونزل القرآن قال رجل برأیه ما شاء» که نشان میدهد یا خلیفه نظر رسول خدا(صلیالله علیه وآله) را نمیدانسته و یا نظر خود را بر نظر رسول خدا(ص) ترجیح داده است!.
در مورد علم و دانش خلیفه مراجعه کنید به: بیهقی در شعبالایمان و تفسیر قرطبی، ج1 ص34 و ابنجوزی در سیرهی عمر، ص165 با سند صحیح از عبدالله بن عمر آورده که گفت: «تَعلّم عُمَر سورة البقرة فی اثنَتی عَشرة سَنة فلمّا ختمها نَحر جزوراً؛ عمر سورهی بقره را در دوازده سال! یاد گرفت و چون ختمش نمود، شتری قربانی کرد.» حالا حساب کنید اگر یادگیری سورهی بقره ـ که کمتر از دو و نیم جزء قرآن است ـ 12 سال طول بکشد، تمام قرآن چه قدر طول میکشد؟!
* همچنین آقای مولوی، به مناسبت یادی هم از خلیفهی اول (ابیبکر) کردهاند و دربارهی علم ایشان سخن گفتهاند.
جناب ابوبکر که بنا بر ادعای بعضی از علمای اهل سنت، اولین! نفر و از نظر همه، جزو اولین کسانی بوده است که به رسول خدا(ص) گرویده است و حدود 20 سال در محضر شریف ایشان بوده و دو سال و اندی هم پس از ایشان بر کرسیِ خلافت نشسته و محل مراجعهی همه افراد و قبائل و عشایر بوده است، تمام روایاتی که از ایشان نقل شده، فقط 142 روایت است و «درّالمنثور» از هفده هزار حدیث، کمتر از ده حدیث از خلیفهی اول نقل شده است! تازه از این 142 حدیث، مسلم و بخاری هر دو با هم تنها بر صحّت 6 روایت آن اتفاق دارند و شخص بخاری 21 روایت و شخص مسلم تنها یک عدد از اینها را صحیح میداند!. حالا شما مقایسه کنید بین روایات خلیفهی اول و احمد بن حنبل که میگوید هفتصدوپنجاه هزار حدیث از پیامبر در اختیار داشتم و حافظ مسلم صاحب صحیح که میگوید در نزد او سیصد هزار حدیث بوده است. و نیز مقایسه کنید با ابوهریره که تنها سه سال با پیامبر بوده است و ابن مخلّد تنها پنجهزاروسیصدوچند حدیث از ابوهریره نقل کرده است. آنوقت ببینید ادعای جناب مولوی در مورد علم و دانش این دو صحابهی پیامبر چه قدر با آنچه علمای بزرگ اهل سنت گفتهاند، مطابقت دارد؟
* در مسأله اهانت به خلفا و اینکه نباید عواطف برادران اهل سنت را خدشهدار کرد، من هم با شما موافق هستم و همهی مصلحین هم بر این مسأله تأکید میورزند. ولی ای کاش مسلمانهای صدر اسلام نیز حساسیت شما را داشتند و از اهانت و تضعیف اصحاب پیامبر خودداری میکردند. اما متأسفانه اینطور نشد. شما خوب میدانید اصحاب پیامبر(ص) اهانت به خلیفه سوم عثمان را به کجا کشاندند. آیا اصحاب پیامبر بر علیه خلیفه شورش نکردند؟ آیا حتی آب را بر روی او نبستند؟ که به گواه تاریخ، علی(ع) برایش آب فرستاد. آیا بالآخره او را نکشتند؟ آیا محمد بن ابیبکر که خال المؤمنین است، یکی از سردمداران مخالفان خلیفه نبود؟ و آیا جناب امالمؤمنین عائشه، بارها مردم را علیه عثمان تحریک نکرده بود که «اقتُلوا نَعثلاً فقد کَفر؛ نعثل را بکشید که کافر گشته است»؟5
نمیدانم چگونه صداقتتان را باور کنم که در یک سخنرانی هم از اهانت به خلفا و صحابهی پیامبر(ص) گلایه میکنید و هم از طلحه و زبیر دفاع میکنید؟! مگر همین طلحه و زبیر نبودند که مردم را بر علیه خلیفه سوّم شوراندند؟ مگر همین طلحه و زبیر نبودند که همسران خود را در پرده نگه داشتند ولی در یک توهین آشکار به پیامبر اکرم(ص)، همسر او و دختر خلیفه اول، عایشه را سوار بر شتر کرده و به میدان جنگ کشاندند؟ مگر راهاندازی جنگ بر علیه خلیفهی چهارم از خلفای راشدین، علی(ع) و کشتن چند هزار از یاران آن حضرت و به کشتن دادن چند برابر آن از مردمانی که بهخاطر اعتقاد به عایشه امالمؤمنین، به میدان جنگ با خلیفهی مسلمین آمدند، بزرگترین اهانت به اسلام و خلیفهی مسلمین و آن اهل حلّ و عقدی که علی(ع) را انتخاب کردند، نیست؟
چگونه است طلحه و زبیر آزاد هستند با بیرون آوردن همسر پیامبر از خانه به پیامبر اهانت کنند، با جنگیدن با خلیفهی مسلمین به او و کسانی که او را انتخاب کردند اهانت کنند، بلکه به روی آنها شمشیر بکشند و آنها را بکشند؛ آن وقت دیگران حق ندارند حتی آنچه را در تاریخ به وقوع پیوسته و کارهایی را که آنها انجام دادهاند، در روزنامهای بنویسند و یا در سریالی به تصویر بکشند؟
شما چرا به طلحه و زبیر نمیگویید: «ای کاش خنجر را به قلب ما فرو میکردید ولی مردم را بر علیه خلیفهی سوم تحریک نمیکردید. ای کاش شما خنجر را به قلب ما میکوبیدید ولی همسر پیامبر را از خانه بیرون نمیکشیدید و برای اهداف شوم سیاسی خود از شهرت و محبوبیت او سوء استفاده نمیکردید. ای کاش خنجر خود را در قلب من ملّا فرو میبردید ولی بر علیه خلیفهی مسلمین، جنگ جمل را به راه نمیانداختید.»
آقای مولوی، آیا میتوانید انکار کنید که دهها سال از زمان معاویه تا زمان عمر بن عبدالعزیز، علی(ع) را در نمازهای جمعه و منابر سبّ و لعن و اهانت میکردند و این کار توسط معاویه و به دستور او شروع شد و بقیهی بنیامیه هم این سنّت! را ادامه دادند؟ شما چرا به معاویه و بنیامیه اعتراض نمیکنید که: «ای کاش خنجر خود را در قلب من ملّا و مدافع صحابه فرو میکردید ولی خلیفهی چهارم، داماد پیامبر(ص)، شوهر حضرت زهرا(س) و پدر حسن و حسین(ع) دو سروَر جوانان اهل بهشت را سبّ و لعن نمیکردید»؟
چرا از طعنه یا بدگویی بعضی از مردم نسبت به تعداد اندکی از صحابه ناراحت میشوید و از آن همه توهینهایی که بعد از رسول خدا(ص) به علی(ع) و پارهی تن رسول خدا، فاطمه زهرا(س) و صحابهی بزرگی همچون ابوذر و عمار شد، ناراحت نمیشوید و به مسبّبین آن اعتراض نمیکنید؟
چرا به حافظ محمد ابراهیم اعتراض نمیکنید که داستانهای تلخ بعد از رحلت پیامبر(ص) را ـ که شما و همفکرانتان بر خلاف مستنداتی که در کتب و منابع خودتان آمده اصرار دارید منکرش شوید ـ بهصورت افتخارآمیز! در قصیدهی خود آورده و با این کار، آتش کینه و دشمنی را بین برادران مسلمان شعلهور کرده است؟ آنجایی که (در ج1 ص82 دیوانش) گفته است:
و قولةٍ لِعلی قالها عُمر ......... اکرم بسامِعها اعظم بمُلقیها
حرّقت طرک الا ابقی علیک بها ......... ان لم تبایع و بنتُ المصطفی فیها
ما کان غیر أبی حفص یفوه بها ......... أمام فارس عدنان و حامیها(6)
و عجیبتر آنکه برخی از بزرگان مصر هم از چنین شاعری ـ با این شعورش ـ تقدیر کرده و دیوانش را مکرّر چاپ میکنند!. چرا به این شاعر و امثال آن نمیگویید: «خنجر به قلب من ملاّ فرو کنید ولی پسر عمو و داماد پیامبر و بانوی بزرگ اسلام(ع) را با شعر خود مورد اهانت قرار ندهید و مجدداً خاطرات تلخ تاریخ را زنده نکنید.»؟
جناب مولوی، به مردم چه بگوییم؟ صحابهی پیامبر(ص) که آن شخصیت بینظیر را از نزدیک دیده بودند. شخصیتی که قرآن خطاب به وی میفرماید: «إنّکَ لَعَلی خُلُق عَظیم» و از طرف دیگر به همه و بیش از همه به صحابه میفرماید: «ولکم فی رسول الله اسوة حسنة». آن وقت همین صحابه به جان یکدیگر میافتند. برخی را میکشند، همانگونه که عثمان را کشتند. بعضی بر علیه بعضی دیگر لشکرکشی میکنند، آنطور که طلحه و زبیر و دیگران بر علیه علی(ع) این کار را کردند. بعضی عدّهای از صحابه را تبعید میکنند، آنگونه که عثمان، ابوذر (صحابی بزرگ پیامبر) را تبعید کرد تا تنها و مظلومانه در ربذه جان باخت. برخی از صحابه صحابهی دیگر را بر علیه دیگر اصحاب پیامبر(ص) تحریک میکنند، همانطور که طلحه و زبیر و عایشه و عمروعاص نسبت به عثمان کردند. بعضی ناسزا و سبّ و لعن را نسبت به بعضی دیگر رسمی میکنند، آنگونه که معاویه نسبت به علی(ع) کرد. بعضی با بعضی قهر کرده و با خدا عهد میکنند که تا زندهاند با آن دیگری حرف نزند آنطور که عبدالرحمنبنعوف نسبت به عثمان، خلیفهی سوم انجام داد.
با این همه سوابقی که برخی از صحابه دارند، انصاف دهید آیا مردم از ما و شما قبول میکنند که باز هم همهی آنان را مبرّای از خطا و گناه دانسته و هیچ نقدی را بر آنان روا نشمریم و به مردم بگوییم شما حق ندارید به هیچیک از کسانی که چند صباحی با پیامبر(ص) بودند و عنوان «صحابه» داشتند، بگویید بالای چشمتان ابرو؟
مگر شما ادّعا نمیکنید پیامبر فرمود: «أصحابی کالنّجوم بأیّهم اقتدَیتُم اهتَدَیتُم؛ اصحاب من مانند ستارگان هستند به هر کدام اقتدا کنید هدایت میشوید.»7 اگر مردم به شما بگویند ما به آن صحابهای که به یکدیگر ناسزا گفته و صحابهی دیگر را سبّ میکردند، میخواهیم اقتدا کنیم، چه جوابی دارید به آنها بدهید؟
از همه بالاتر مردم به ما میگویند: وقتی خود پیامبر(ص) برخی از اصحابش را لعنت میکند، این نشانهی این است که بعضیِ از اصحاب مستحق لعن بوده و لعنت کردن آنان جایز است وگرنه خود پیامبر ـ که اسوهی حسنه است ـ این کار را نمیکرد.
میگویند: مگر پیامبر(ص) (همانطور که در تاریخ طبری ج11 ص357 آمده) روزی که ابوسفیان را سواره دید که معاویه و برادرش همراهش بودند، نفرمود: «اللّهم الْعَن الْقائِد والسائِق والراکِب؛ خدایا آنکه سواره بر مرکَب است و آنکه مرکَب را میکَشد و آنکه مرکَب را به جلو میراند لعنت کن»؟
باید جواب مردم را چه داد؟ آیا باید به دروغ به مردم گفت: اینها همه کذب است و هر چه فلان مولوی میگوید راست است؟!
* قسم یاد کردهاید که هزاران امام خمینی، شاگرد مکتب عمر و ابوبکر هم حساب نمیشوند.
هرچند این سخن از طرف شما بهصورت توهینآمیز و به زعم خودتان با هدف کوچکشمردن امام راحل(ره) و بزرگ جلوهدادنِ خلفا گفته شده، ولی حقیقت هم همین است که مکتب خلفایتان نتوانسته و توان این را هم ندارد که مُصلحانی همچون امام خمینی(قدّس سرّه) بپروراند. اگر با دیدهای حقیقتبین به تاریخ 1400 ساله بنگرید، خواهید دید هر جا کسی در مقابل ظلم و جور پرچم برافراشته و با جان و مال از اسلام ناب محمدّی(ص) دفاع کرده است، پرورشیافتهی مکتب اهلبیت(ع) بوده است، نه مکتب خلفا.
* همچون دیگر همفکرانتان ـ مخصوصاً آنهایی که اصولاً ما ایرانیان، اعم از شیعه و سنی را مجوس مینامند ـ فتوحات صدر اسلام (مخصوصاً فتح ایران) را پتکی ساختهاید که بهخاطر آن باید پای عمر و سم اسبش را هم ببوسیم!.
عجب از شما و همفکرانتان که بوسیدن کعبه و ضریح پیامبر(ص) را شرک میدانید، آنگاه ما را صراحتاً و آشکارا دعوت به چنین شرکی میکنید؟
اگر اندک مطالعهی تاریخی ـ حداقل در کتب معتبر خودتان ـ میداشتید و اوضاع اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایرانیان را میدانستید و از چگونگی قبول اسلام از طرف ایرانیان اطلاع کسب می کردید، اینگونه توهینآمیز سخن نمیراندید و سُم اسب جناب عمر را به رخ ما نمیکشیدید و آن را جایگزین نور تابندهی اسلام ـ که قلب هر انسان ستم دیده را تسخیر میکرد ـ نمیکردید!
سخن از فتوحاتی که به اسم اسلام انجام شد و انحرافاتی که توسط برخی عوامل آن پدید آمد و ظلمها وجنایاتی که بر بیگناهان و اسیران روا داشته شد، بسیار است که قتلعام مردم تسلیم شده و امان داده شدهی شهر طمیسه در جنگ گرگان توسط سعیدبنعاص،(8) کورکردن چشم هزار تن از ساکنان شهر انبار در جنگ ذاتالعیون توسط خالدبنولید9 و گردنزدن اسیران در صف 22 کیلومتری در جنگ طالقان10 تنها گوشهای از آن است.
جهت اطلاع بیشتر میتوانید به فصلنامهی تاریخ در آیینه پژوهش (وابسته به مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)) و نیز مقالات موجود در سایت مؤسسه حضرت ولی عصر(عج) به نشانی www.valiasr-aj.com مراجعه کنید.
* از نماز جمعهها و رسانهها و صدا و سیما و سریالها ـ با الفاظی توهینآمیز ـ گلایه کردهاید که چرا گاهی حقیقتی از تاریخ را بیان میکنند که در آن عملکرد برخی از اصحاب مورد نقد قرار میگیرد؟
جناب مولوی، چاره کار اینها نیست. چاره این کار کتب حدیث و تاریخ و فقه و رجال اهل سنت است. برای از بینبردن نقاط ضعف برخی از صحابه، باید دعا کرد خداوند ریشه تمام این کتابها را از میان بر کند! زیرا پیروان مکتب اهل بیت(علیهمالسلام) اکثر نقاط ضعف صحابه را از میان همین کتابها در طول تاریخ پیدا کردهاند. البته این دعا هم قابل استجابت نیست، زیرا خداوند اراده کرده است که فضائل اهل بیت و نقاط ضعف کسانی که در مقابل اهل بیت(ع) بودهاند، در همین کتابهای اهل سنت ـ با آن همه جرح وقدح وجعل احادیثی که توسط بنیامیه و دیگران روا شد ـ باشد و در همه دنیا پراکنده شود تا حجت بالغهی الهی بر کسانی که طالب حق و حقیقتاند، تمام باشد.
* اما اظهار نظر شما راجع به جمعیت 20 میلیونی!!! اهل سنت در ایران
برای اینکه برای جسارتهای متعدّدتان ـ که بخش کوچکی از آن در این قطعه فیلم بود ـ توجیهی دستوپا کنید، میگویید 20 میلیون اهل سنت در ایران وجود دارد! انشاءالله که بقیه اطلاعات شما مانند این آمار غلط نباشد، که متأسفانه چون همهجا عینک تعصّبِ افراطی بر چشم نهادهاید، اشتباهاتتان خیلی فراتر از اینهاست.
اولاً: در فرهنگ قرآنی، آنچه مطلوب و دارای ارزش است، کیفیّت است، نه کمّیت. اگر نظری بر قرآن کریم بیاندازید خواهید دید خداوند متعال بارها و بارها جمعیت کم ـ دارای کیفیّت ـ را تحسین فرموده است: «کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ»11 و «وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِی الشّکُورُ»12 اما از آن طرف اکثریتِ بیمحتوا، همواره مورد مذمّت خداوند در قرآن کریم است:
«وَما أَکْثَرُ النّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنینَ وَلَکِنّ أَکْثَرَهُمْ لایَشْکُرُونَ»13 و «وَلَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَاْلإِنْسِ»14
شیطان گفت «وَلا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ»15 و خداوند هم سخن او را ردّ نکرد، بلکه فرمود: «لأَمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنکُمْ أَجْمَعِینَ»(16)
بروید در قرآن شمارش کنید ببیند چهقدر دربارهی اکثریت فرموده است: یَجْهَلوُن، فاسِقُون، لایَشکُرُون، لایُؤمِنُون، لایَسْمَعُون، لایَعْقِلُون؟
پس صِرف جمعیت فراوان از یک قوم و فرقه و مذهب، در منظر قرآن هیچ فضیلت و منقبتی به حساب نمیآید، همانگونه که صِرف صحابی بودن یا هم عصر بودن با پیامبر(ص)، به خودی خود مقام و شأنیتی برای افراد ایجاد نمیکند و آنچه اصل است ـ و شامل صحابه هم میشود ـ تقواست، «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ»17
الآن جمعیت مسیحیان دنیا بیشتر از همه ادیان است ولی آیا اکثریت بودن آنها دلیل بر حقانیتشان است؟ الآن اکثریت جمیعت مسلمین، فرقههای مختلف برادران اهل سنت هستند. آیا این دلیلِ صحّت همهی اعتقادات آنها میشود؟
پس اگر 99% مردم ایران هم از اهل سنت باشند، شاید بتوان با قدرت حکومت کرد ولی با حکومت و قدرت نمیتوان به خداوند گفت: باید در روز قیامت آنچه را که عدّهای از صحابه میپسندیدند و بعد از رحلت پیامبر(ص) آن را با زور و قدرت بر جای آنچه پیامبر فرموده بود، نشاندند باید بپذیری! بدون تردید حرف آخر را خدای متعال میزند، نه اقلیت، نه اکثریت، نه مردم، نه مولویها، نه صحابه و نه هیچ کس دیگر.
ثانیاً: با کدام مستند، ادعای جمعیت بیست میلیونی دارید؟ و طبق چه آمار علمی هر سال چند میلیون! به جمعیتتان میافزایید؟ اصولاً کل جمعیت استانهایی که عزیزان اهل سنت در برخی شهرهای آن اکثریتاند، چهقدر است که سهم شما بیست میلیون شود؟ به سایتهای حامیان خارجیتان ـ همچون سایت قرضاوی ـ سری بزنید و ببینید با همهی بزرگنمایی که دوست دارند در حقّتان انجام دهند، نتوانستهاند جمعیتتان را از ده درصد بالاتر ببرند.
با این ادّعاهای بیاساس و غیر علمی و غیر منطقی چه چیز را میخواهید ثابت کنید؟ مگر همین شماها که تا دو سه سال قبل ادعای جمعیت دویست هزار! نفره در تهران را داشتید، الآن مدّعی نیستید شهر تهران یک میلیون!! سنی دارد؟ اگر دیگران اطلاعی نداشته باشند، مردم تهران خبر دارند که فقط چند هزار نفر سنّی در شهر تهران و حاشیهی آن وجود دارد و اکثرشان هم کارگران مهاجر افغان هستند.
بنابراین بیهوده زحمت نکشید و جمعیت چهار پنج میلیونی برادران اهل سنت را با تبلیغات و مظلومنمایی، بیست میلیون! جلوه ندهید. به دوستان مولویتان در سیستانوبلوچستان هم بفرمایید: عبارت «ما اهل سنت یکسوم! جمعیت کشور را تشکیل میدهیم» را از بخش عربیِ سایت رسمیشان حذف کنند تا موجب خدشهدار شدن آبروی خودشان و اثبات عدم صداقتشان نشود.
بهجای اینگونه سخنان کذب و مغالطهآمیز که نتیجهای جز تحریک قومی و مذهبی و ایجاد فتنه و اختلاف (که هدف اصلی دشمنان قسمخوردهی اسلام و مسلمین است) ندارد، بگذارید مردم شریف اهل سنت (هر جمعیتی که دارند) با آرامش به زندگیشان بپردازند، همانگونه که همیشه همراه نظام و انقلاب بوده و حقوق شهروندیشان هم مانند شیعیان و پیروان سایر فرق و ادیان محفوظ بوده و هست.
والسلام علی من اتّبع الهدی
حوزه علمیه قم
نوری
________________
1. در ابتدا حتماً عدّهای این کار را به قصد ترویج اعتقاداتشان و یا ضدّیت با نظام اسلامی نشر دادهاند، اما مطمئناً اکثر افراد آن را نه به عنوان سخنی علمی، بکه به عنوان طنز ردّ و بدل میکنند و تعدادی هم با تعجب آن را به دیگران نشان میدهند که چگونه در نظام اسلامی، کسانی به این راحتی به همه چیز جسارت میکنند!.
2. سورهی احقاف، آیهی 15: و دوران حمل و از شیر بازگرفتنش سیماه است.
3. آیهی 20 سوره نساء. وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَّکَانَ زَوْجٍ وَآتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَارًا فَلاَ تَأْخُذُواْ مِنْهُ شَیْئًا أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَاناً وَإِثْماً مُّبِیناً؛ و اگر تصمیم گرفتید که همسر دیگری به جای همسر خود انتخاب کنید، و مال فراوانی [به عنوان مهر] به او پرداختهاید، چیزی از آن را پس نگیرید! آیا برای بازپس گرفتن مهر آنان، به تهمت و گناه آشکار متوسل میشوید؟!
4. سوره عبس، آیهی 30، یعنی «و میوه و چراگاه».
5. الإمامة والسیاسة ابن قتیبه، ج1، ص71 و تاریخ طبری، ج3، ص477 و النهایة ابناثیر، ج5، ص79 و...
6. یعنی: گفتاری از عمر به علی است که شنوندهاش را اکرام کن و گویندهاش را بزرگ بشمار (که گفت): اگر بیعت نکنی خانهات را آتش میزنم و چیزی در آن برایت باقی نمیگذرام با اینکه دختر پیغمبر در آن خانه است! غیر از عمر کسی نمیتوانست به یکهسوار قبیله عدنان و حامی دختر پیامبر (یعنی علی) چنین سخنی بگوید!.
7. فیض القدیر، ج1 ص209 و مشکاة المصابیح، ج3 ص1696
8. الکامل ابن اثیر، ج3، ص110
9. البدایة و النهایة ابن کثیر، ج6، ص386
10. الکامل ابن اثیر، ج4، ص545
11. سورهی بقره، آیهی 249: چه بسیار گروههای کوچکی که به فرمان خدا، بر گروههای عظیمی پیروز شدند.
12. سورهی سبأ، آیهی 13: عده کمی از بندگان من شکرگزارند.
13. سورهی یوسف، آیهی 103: بیشتر مردم، هر چند اصرار داشته باشی، ایمان نمیآورند.
14. سورهی اعراف، آیهی 179: به یقین، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم.
15. سورهی اعراف، آیهی 17: و بیشتر آنها را شکرگزار نخواهی یافت.
16. همان، آیهی 18: جهنم را از شما همگی پر میکنم.
17. سورهی حجرات، آیهی 13: همانا گرامیترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست.
کلمات کلیدی:
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.