مردم سیستان در انتخابات اسفند 1390، به درستى ثابت کردند که تحت تأثیر تبلیغات و هوچیگرى نشده و با کنار زدن افراد مطرح ظاهرساز که صاحبان ثروت و قدرت هم بودند (نورا، میرحسینى و احمدعلى کیخایى)، افرادى را انتخاب کردند (آقایان سیدباقر حسینى و نجفى) که با توجه به سابقهشان که مىدانستند مىتوانند با پاکدستى بدون هیاهو یاور مردم مستضعف و محروم این منطقه باشند.اما افراد سرشناسى که علیرغم خرج هزینههاى هنگفتع سیلى محکمى از مردم خورده بودند، تاب تحمل نداشتند و لذا با نفوذى که در تهران (هیأت مرکزى نظارت و شوراى نگهبان) داشتند با اتهام واهى و بىارزشى (که مثلا مهندس نجفى در مقطعى بدون کنکور وارد دانشگاه شده) مدرک کارشناسى ارشدش را ـ که قبلا توسط مراجع ذىربط تأیید شده بود ـ خدشهدار کردند و رأى مردم را به سخره گرفته و باطل کردند!!
اما مردم سیستان در دور دوم انتخابات که دیروز جمعه انجام شد، بار دیگر دماغ این قدرتطلبان جدا از مردم را به خاک مالیدند و با اختلاف آرای فراوان دکتر حلیمه عالى را به نمایندگىشان برگزیدند.
براى اولین بار یک نماینده زن از استان سیستان و بلوچستان راهى بهارستان شد.
دکتر حلیمه عالى خواهر شهید عالى (1 - 2 ) و از خانوادهاى متدین و مذهبى است که علیرغم زمینههاى کارى فراوان در خارج از استان، از سیستان نرفته و به شغل پزشکى (متخصص داخلى) در شهرستان زابل مشغول بوده و هست.
براى ایشان و نیز آقاى سیدباقر حسینى (که در دور نخست راهى مجلس شد) آرزوى توفیق داریم
و از سیلى خوردگان مردم هم مىخواهیم بهجاى پایتخت نشینى و مقام طلبى و حمایت از قدرتطلبان و فتنهگران، رابطهشان را با مردم بیشتر کنند و به منطقه بازگشته و خدمتکار مردم باشند.
کلمات کلیدی: سیستان، زابل، انتخابات، مجلس، نورا، زهک، دکتر عالى، میرحسینى، کیخایی، نجفی، جهاد، شهید عالى
با اهدا کتابخانه ای با ارزش،
دکتر ایرج افشار سیستانی حرکتی نو در تاریخ فرهنگی ایران ثبت کرد
مدیر اسناد و کتابخانه ملی سیستان و بلوچستان گفت: دکتر ایرج افشار سیستانی با وقف کتابخانه شخصی، دست نوشته ها و هدایای دریافتی خود به این استان، حرکتی نو را در تاریخ فرهنگی ایران ثبت کرد.
به گزارش ایرنا، "اکبر شیخ" روز پنجشنبه در جمع خبرنگاران اظهار داشت: ایرج افشار سیستانی زحمات 45 ساله تحقیقی و پژوهشی خود را در قالب 14 هزار جلد کتاب، مجله ، فصلنامه، عکس، لوح، دست نوشته ها و هدایای دریافتی داخلی و خارجی را وقف اسناد و کتابخانه ملی سیستان و بلوچستان کرده است.
وی بیان کرد: این کتابخانه 100 درصد تخصصی درباره ایران شناسی است و کتابهای معتبری در زمینه تاریخ مناطق مختلف کشور در آن موجود و به زیبایی تحقیق و تفکیک شده است.
شیخ با اشاره به ارزش بالای معنوی و مادی کتابخانه استاد ایرج افشار سیستانی گفت: کارشناسان اسناد ملی پس از بازدید از این کتابخانه به سبب ارزشمندی و نفیس بودن کتاب ها نتوانستند برای آن قیمت مادی تعیین کنند.
مدیر اسناد و کتابخانه ملی سیستان و بلوچستان یاد آور شد: برخی کتابهای مرجع موجود در این کتابخانه حتی در کتابخانه ملی ایران وجود ندارد.
وی افزود: کتابها، دست نوشته ها و هدایای دکتر ایرج افشار سیستانی به زاهدان منتقل شده است و اکنون تیمی از کارشناسان در حال چینش کتابها و آثار اهدایی در کتابخانه ویژه هستند.
شیخ با بیان اینکه تاکنون افراد زیادی کتابخانه های شخصی خود را وقف کرده اند، گفت:
این محقق و پژوهشگر نامی ایران علاوه بر وقف کتابخانه کم نظیر، گران قدر و گران یاب، تمام حقوق مادی و معنوی تالیفات خود را نیز وقف کرده است.
به گزارش ایرنا، چاپ 136 جلد کتاب گوشه ای از فعالیت های فرهنگی، تحقیقی و پژوهشی دکتر ایرج افشار سیستانی است.
این ایرانشناس نامی در سال 1319 در شهرستان زابل چشم به جهان گشود.
کتابخانه موقوفی ایرج افشار سیستانی سه شنبه هفته آینده با حضور شماری از مسئولان کشوری و استانی در ساختمان اداره اسناد و کتابخانه ملی سیستان و بلوچستان واقع در میدان امام رضا (ع) زاهدان به بهره برداری می رسد.
مطالب مرتبط:
ـ آشنایى با شخصیت و آثار این ایران شناس نامدار
دو مقاله از دکتر ایرج افشار سیستانى:
ـ نگرشی بر آثار باستانی سیستان
ـ جاذبه های گردشگری در سیستان و عشایر بلوچ
کلمات کلیدی: زاهدان، سیستان، زابل، ایرج افشار، کتابخانه، اسناد
رضا مرادی غیاث آبادی
سرزمین نیمروز (سیستان/ زَرَنگ/ زاولستان) با نجوم و بویژه با گاهشماری ایرانی پیوندی عمیق و دیرینه دارد. نامهای گوناگون این سرزمین از کارکردهای نجومی آن برخاسته است. نامواژه «زاول/ زابل» با رسیدن خورشید به سمتالرأس و اندازهگیری آن به عنوان مبدأ شبانروز در پیوند بوده و بعدها واژه «مِـزوَله» به معنای «شاخص خورشیدی» از همان ریشه برگرفته شده است. نامواژه «زرنگ» (در خط میخی هخامنشی «زَرَکَـه») ظاهراً با «درنگ» و «زمان» مرتبط است و از همه مهمتر نامواژه «نیمروز» از این باور و آگاهی کهن سرچشمه میگیرد که خط «نیمروزان» یا نصفالنهار مبدأ از این ناحیه عبور میکند.
در توضیح بیشتر این پدیده باید گفت که مردمان باستان همواره برای اندازهگیریهای تقویمی و جغرافیایی، همانند امروزه به یک نصفالنهار مبدأ نیاز داشتهاند که که معمولاً آنرا با میانگاه جهان، یعنی میانه همه سرزمینهای مسکونی شناخته شده، تطبیق میدادهاند. این تطبیق گاهی با ناحیه «اوجین» در هند (پاکستان امروزی)، گاه با شهر بابل در میاندورود و گاهی، آنگونه که استاد پرویز اذکایی نقل کرده است (مجله فرهنگ، پاییز 1367، ص 125) با نصفالنهاری که از قلعه «استوناوند» در شمال گرمسار میگذشته، برابری میکرده است. نصفالنهار یادشده اخیر با طول جغرافیایی 5/52 درجه شرقی، همان است که امروزه نیز مبدأ رسمی کشور شناخته میشود. (در تداول عموم، به اشتباه تصور بر این است که نصفالنهار مبدأ از شهر تهران میگذرد.)
ادامه مطلب...
کلمات کلیدی:
پیرمرد عارفى بود به نام شیخ حسن. او دخترى داشت که هر روز گوسفندان را به صحرا مى برد. دختر روزى مردى را دید که با بار هندوانه از راه مى گذرد. دختر که تشنه بود از مرد درخواست یک هندوانه کرد. مرد گفت: امانت است. دختر گفت: برو که اینها مار و اژدها مى شوند. وقتى مرد به مقصد رسید دید همه هندوانه ها مار و اژدها شده است. سیستان سرزمین افسانهها و اسطورهها است. اما در کتاب زرتشت آمده است: سیستان یازدهمین سرزمین آفریده شده توسط اهورامزدا است. تاریخ بلوچستان نیز همانند سیستان با اسطوره شروع مىشود. فردوسى توسی در شاهنامه اشاره به قوم بلوچ دارد و مردان آن را در لشکریان کیخسرو به شجاعت و مردانگى ستوده و همچنین در جاى دیگر اتحاد و اتفاق بلوچها را با اقوام گیلانى و جنگ آنان را با انوشیروان به رشته نظم در آورده است. در شعر فارسى بلوچها پشت به جنگ نمى کنند و دلاورانه با دشمن درمىافتند و نیز فردوسى نشان بیرق آنان را تصویر پلنگ آورده است. به شهادت تاریخ، بلوچستان همواره تحت حکومت دولتهاى مرکزى ایران بوده و در حفظ و حراست مرزهاى ایران جان بر کف داشته است. بعد از مرگ امیرکبیر و بىسیاستى دولت قاجار، بلوچستان به لحاظ حضور روس و انگلیس دچار تجزیه شد.
شیخ حسن از مرد پرسید: سر راه به چه کسى برخورد کرده اى و مرد قصه دختر را تعریف مى کند. شیخ حسن مى گوید که او دختر من است و از پسرش مى خواهد تا او را از این جا بیرون کند. پسر به دنبال دختر مى رود و با چوب به جان دختر مى افتد. دختر فرار مى کند. دختر وقتى مى بیند برادر به او مى رسد مى گوید خدایا مرا دریاب و در همان لحظه به زمین فرو مى رود و گوشه چادرش بیرون مى ماند و از آن پس این محل تبدیل به زیارتگاه مى شود. این محل در روستاى بى بى دوست واقع شده و مردان حق ندارند وارد این زیارتگاه شوند. مىگویند اگر زنى پسر حامله باشد و وارد این زیارتگاه شود روى بدن او لکى باقى مى ماند. در وسط این زیارتگاه درخت گز بزرگى وجود دارد که مردم دعاها و نذر و نیازهاى خود را به این درخت مى بندند. (افسانه اول)
چون کار ساختن شهر زرنگ به پایان رسید و مردم بسیار در آن گرد آمدند ضحاک نیز به کاخ گرشاسب میهمان شده و خواست تا در شبستان (سراى زنان) شراب خورد. گرشاسب خشمگین شد و گفت اینجا سیوستان است نه شبستان و در آن روزگار به مرد مردان سیو مى گفتند. از آن زمان این ناحیه را سیوستان نامیدند و به مرور زمان سیوستان به سیستان تبدیل شد. (افسانه دوم)
سرزمین افسانهاى
کوه تفتان بلندترین عارضه طبیعى این سرزمین است و دماى سالانه این دیار 40 درجه سانتىگراد است. اما پیش از گرما در این سرزمین لباس زیباى زنان و دختران را با سوزن دوزىهاى رنگارنگ مىبینید.
کلمات کلیدی:
بنا بر متون پیش از اسلام، یازدهمین سرزمینى است که اهورا مزدا بیافرید و چهاردهمین ساتراپى (ایالت) در ساختار دولت ساسانى محسوب مىشد. فراوانى و تنوع این نامها که گاه ریشه هندواروپایى دارد دلیل بر قدمت، قداست و دیرینگى این سرزمین اسطوره اى است. به نوشته «واسیلى بارتولد» مؤلف تذکره جغرافیاى تاریخى ایران، بیش تر دانشمندان بر این باورند که مردم سیستان، اصیل ترین ایرانیان و نمونه بارز نژاد آریایى هستند که بهتر از سایر اقلیمهاى جغرافیایى ایران، زبان و ویژگیهاى ایرانیان دوره هاى تاریخى را حفظ کرده اند و معتقد است که مردم سیستان، هزاران سال پیش، نخستین دولتهاى سازمان یافته آریایى را در فلات ایران پدید آورده اند. این حوزه فرهنگى – تاریخى که به گاهواره فرهنگ ایران زمین نامبردار است در زمان داریوش هخامنشى، از سوی بطلمیوس، آریا پولیس نام گرفته که بیانگر یکى از کانونهاى بزرگ جمعیتى قوم آریا در سیستان است.
سیستان برخاسته از دل تاریخ، که تمام هنگامه هاى تاریخى را با سرافرازى پشت سر دارد. از منظر تاریخى، اساطیر ملى و حماسى نیز سزاوار شایستگى است.
سیستان خاستگاه نخستین تمدنهاى پیشرفته بشرى، کانون اجتماعات شهرنشینى، پل ارتباط آسیاى غرب با مناطق هندوچین، و معبر کاروانهاى تجارى بوده است. شهر سوخته با 5 هزار سال دیرینگی؛ بهترین مرکز شهرنشینى در عصر مفرغ، و ترکیب زیبایى از خلاقیت، فراست صنعت و فرهنگ گذشته، دهانه غلامان (یا دروازه بردگان)؛ نمونه معمارى موفق یک شهر هخامنشى، کوه خواجه؛ دژ سنگى و استوار برآمده از درون هزاران رمز و راز تاریخ اشکانى، ساسانى و هنر و تمدن و فرهنگ ایران باستان، زاهدان کهنه یا به قول هنرى ساوج؛ لندن آسیا، زبان تصویر گویاى هزاره هاى تاریخ است.
سیستان زادگاه آسیابهاى بادى جهان و سهم ایران در شکل گیرى زوایاى تمدن است.
سیستان گلوگاه هند زرخیز و خاور دور، و مهد رادى و رادمردى در اساطیر پهلوانى پیشینیان بوده است و مورخان، بناى سیستان را به 4 هزار سال قبل از بعثت پیامبر اکرم(ص) و به دست گرشاسب نوشته اند. سیستانیان از آغاز پادشاهى گرشاسب تا طلوع دین احمدى از بام هدایت اسلام بر طریقت آدم (ع) بوده و نام زیباى دارالولایه، بزرگ ترین افتخار مردم سیستان است. سیستان، انبار غله آسیا، و به لحاظ رصد اقتصادى، از کانونهاى اقتصاد آن روزگار است به گونه اى که هرودت مورخ یونانى، مالیات سیستان را در دوره هخامنشى پس از مصر و میان رودان نام مىبرد.
ادامه مطلب...
کلمات کلیدی:
به همشهریانم فکر میکنم و به دستان خالی کودکانی که نانشان به بنزین بسته بود. همشهریانی که هیچ کارت و امتیاز ویژهای برای استفاده کم یا زیاد از بنزین ندارند.
به سیستان فکر میکنم و یادم میآید که چند سال است کوله پشتی کوچکم را از کاغذ و خودکار و نوار و ضبط صوت پر میکنم و راه میافتم میان مردمان گشادهروی شهر و روستایم و هر بار دهها داستان و افسانه و ترانه و لالایی را به کولهام میافزایم و شادِ شاد باز می گردم. با دستانی پر!
داستانهای مردمان دیار من، سرشار از عشق است و مهربانی و حماسه و رزم و مبارزه و استقامت. و نیز زیرکی و امید و ایمان. اندیشه معترض و ظلمستیز، و برخاستن در مقابل بیعدالتی، از جمله مفاهیمی است که در داستانهای به ظاهر ساده مردم، آشکارا دیده میشود.
قهرمان داستانهای سرزمین من همواره در مقابل ظلم، حاکم ظالم و شاه ظالم میایستد. میجنگد و پیروز میشود. افسانهها به روشنی باور دارند که خشکی زمین و قهر آسمان از آنجا شروع میشود که خون چکاوک (خون بیگناه) بر زمین میریزد. مادران در لالاییها به آوای بلند کودکانشان را درس مردانگی میدهند.
بارها از خود پرسیدهام که جمعآوری فرهنگ شفاهی این مردم، به چه درد آنان میخورد؟
حالا دیگر راویان سیستان خود روایتی شدهاند، بیراوی.
بغضی در گلوی مردمان هست که میخواهم فریادش کنم،
میخواهم بگویم قصة پرغصة قصهگویان سیستانیان را:
یکی بود یکی نبود، رستم دستهایش بسته بود.
یکی بود یکی نبود، رستم صدایش خسته بود.
یکی بود یکی نبود، سال وبا بود، ملک بیوه شده بود.
یکی بود یکی نبود، خشکسالی بود، ملک بیوه شده بود.
یکی بود یکی نبود، جنگ بود، ملک بیوه شده بود.
یکی بود یکی نبود، موضوع مقاله استاد دانشگاه، اقتصاد کلان بود. موضوع گزارش ژورنالیست بزرگ، تصمیمگیریهای کلان بود. موضوع تصمیمگیری آقای دکتر، دغدغههای کلان شهرها بود.
اما در ملک ما هیچ چیز کلان نبود!
میخواهم راوی ماجرای مهاجران سیستان شوم، راوی رنج زنان سیستان. راوی دختر 42 کیلویی که 80 کیلو استکان و نعلبکی را به خودش آویزان میکند تا ببرد به خراسان. راوی مردان بنزینفروش که هر روز با ده ماشین میروند و با نُه ماشین بر میگردند و همیشه یکی از آنها با رانندهاش میسوزد.
راوی مسائل غیرکلان مردمان سیستان! مسائلی که برای دیگران بزرگ نیستند ولی پیامد تصمیمگیریهای بزرگند.
راوی مردمانی که روی سفالهای پر نقش و نگار چند هزار ساله اجدادشان قدم بر میدارند. اما هنوز پایی برهنه دارند!
راوی دخترانی که میباید سوشیانتی را متولد کنند.
مردمانی که چارهای ندارند جز آنکه تریاک معامله کنند یا راه حلالتری را انتخاب کنند و بنزین قاچاق کنند و استکان بفروشند و پارچههای خارجی را دور تا دور هیکلشان بپیچند. مردمانی که هنوز راههای حلالتری را انتخاب میکنند.
تصمیمگیریهای کلان همیشه باعث کاهش مشکلات کلان شهرها میشود، اما راههای حلالتر نان درآوردن را از این مردمان میگیرد.
مردمانی که در پی راههای حلالتری برای نان میگردند، اقلیتاند؛ در اکثریت حل میشوند و اهمیتی ندارند.
میخواهم راوی روایت اقلیتی بشوم که خود جزئی از آن هستم . اقلیتی مرزنشین که ریشههایی تنومند دارند اما بیشاخه و برگ و میوه.
اهمیتی ندارد که بارها و بارها نوارهایم را بشکنند و کاغذهایم را ببرند. دیگر ماجرای عاشقانه دلاور زنی که میجنگد در ذهنم نقش بسته است. ماجرای بیبی دوست، ماجرای کوه خواجه...
راویان ادبیات سیستان دیگر خود سراغ مرا می گیرند: «دختر سیستان! خبری از ما نمیگیری؟ خبر ما را به دیگران برسان!».
میخواهم خبرشان را به دیگران برسانم. به دیگرانی که شاید سیستان را بشناسند. دیگرانی که شاید به یاد داشته باشند سیستان جزئی از هویتی به نام ایران است. آنان که شاید فراموش نکرده باشند سیستانی هم وجود دارد. آنان که شاید بدانند سیستان فقط در شاهنامه نیست. آنان که سیستان شاهنامه را فراموش نکردهاند، اما سیستان زنده و رنجکشیده ایرانزمین را فراموش کردهاند.
منبع: از وبلاگ پسر بهار کپىاش کردم ولى اصلش در سایت غیاثآبادى هست
کلمات کلیدی:
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.